how was your day?
روز اول مدرستون چطوری بود؟ ^^
مال من توی ادامه هست
خب خب .... خیلی دلم میخواد شما هم توی کامنتا یا توی گفتمان بهم بگین که روز اول مدرستون چجوری گذشت و البته میدونم که گشادی بهتون حتی این اجازه رو نمیده که مال منو بخونید چه برسه به اینکه برام بنویسید 😂💔 ولی خب اگر نوشتید بدونید که من با حوصله تمام متنتونو میخونم و جواب میدم و خوشحال میشم💗🍭
اوکی لتس استارت:
اول از همه من امسال میرم دهم و تصمیم گرفتم که رشته ی گرافیک توی هنرستان رو بخونم.
خیلی هیجان داشتم ببینم جو هنرستان چجوریه و کلا توی هنرستان چیکارا میکنن پس از ذوق و البته برای اینکه زود برسم ساعت پنج و نیم صبح بیدار شدم و خلاصه که ساعت "شش صبح" جلوی در مدرسه بودم. (خیلی هول بودم کلا😂)
وقتی رسیدم در هنرستان بسته بود و هرچی در زدم کسی باز نکرد و توی همین اوضاع بابام منو گذاشت و رفت و گفت منتظر بمون باز میشه (از اونجایی که روز اول بود بابام منو رسوند)
حدود نیم ساعت گذشت و کسی نیومد درو باز کنه... بازم منتظر موندم و نشستم یه گوشه آهنگ گان رزیو خوندم (همینقدر مظلوم💔🤧😔😂)
بعد از یک ساعت کم کم داشت فکر میکردم که هنرستان ما امروز تعطیله چون میدیدم که بقیه ی دانش آموزایی که توی مدرسه تیزهوشان نزدیک ما درس میخوندن میرفتن سر کلاساشون. آخه به غیر از اینکه داشتم فکر میکردم چرا این در لعنتی باز نمیشه به اینم فکر میکردم که چراااااا به جز من هیچکی نمیاد ؟؟؟ دانش آموزای زیادی رد میشدن ولی هیچکدوم مال مدرسه ی من نبودن .
حدود ساعت "هفت" بود که بالاخره یه آقایی اومد و درو باز کرد . من تا هفت و نیم توی حیاط نشستم و بعد از گذر دقیقه های بسیار زیاد و اعصاب خورد کنی بالاخرههههههههه یکی وارد مدرسه شد و از شانسم اونم دهم گرافیک بود . با هم اوکی شدیم و یواش یواش بچه ها داشتن میومدن .
ساعت "هشت و چهل و پنج دقیقه" زنگ خورد و توی صف وایسادیم و بعد از ربع ساعت گوش کردن به اراجیف تک تک معاونا و مدیرای مدرسه ، رفتیم توی کلاس .
راستش امروز یک حس عجیبی داشتم چون تمام همکلاسیام از لحاظ ظاهری خیلی با من فرق میکردن (بهتر و جینگیل مینگیل تر از من بودن🤧😂)
ولی خب موفق شدم با همشون فرند شم و یه اکیپ تشکیل دادیم .
زنگ اول یه خانمی اومد سر کلاسمون و با بچه ها آشنا شد و تا آخر کلاس فقط زر زدیم 😃😂
زنگ دوم همون خانم اومد ولی اشتباه نکنید .... این دفعه درس داد (جغرافیا) و با جزوه هاش پوکوندمون🙂💔
البته اینو هم اضافه کنم که ما هنوز کتابامونو ندادن و عملا داشتیم متن کتابو توی برگه مینوشتیم...
انیویز که درسش با غرغرای ما تموم شد و ما هم رفتیم ته کلاس اسم فامیل بازی کردیم🤣
این هفته کلا چون یکم مدارس بخاطر تعطیلیا تق و لقه ما دوازده و نیم تعطیل میشیم به جای دو .
و امروز بعد از این دو زنگ مدرسه تعطیل شد و من با یکی از فرندای جدیدم رفتم پت شاپ نزدیک مدرسه و برای سگم اسباب بازی خریدم😂🤧 کلی گربه هم اونجا بود که نازشون کردیم *-* لترخرثغدفغزصفعمصزلغذ
بعدش رفتم مدرسه ی قبلیم و به دوستاییم که برای دوره ی دوم همونجا مونده بودن سر زدم و خب خیلیییییی احساس کردم که کاش هنوزم با اونا همکلاسی بودم و میتونستم هر روز ببینمشون.
یه نکته ی وحشتناک این بود که توی کلاس جدیدم . هیچکیییی کیپاپر نبود که هیچ ، همشونم آنتی فن و هیتر بودن😂😭💔 عملا امسال به فنام .
همین ....
خوشحال میشم شما هم برام بنویسین و اگر شد مال شما رو هم (کاملا با رضایت خودتون) به یه پست تبدیل میکنم که همه بتونن داستان جالبتونو بخونن ^-^